کد دعای فرج برای وبلاگ

ریحانه خدادادی - ♥ ♥ ♥ عشق در کائنات ☺
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
♥ ♥ ♥ عشق در کائنات ☺

به نام او که پاکی را به من آموخت و ذات وی عشق است
خداوندا در تنهایی هایم به دنبال صدای امواج می گردم، تو سلطان دریایی پس تنهایم مگذار. خدایا من اگر در این هستی دیده به اشتباه بسته ام دیدگانم را زین دنیا محو کن.خواستارعشق سر حدّ واقعیّت گشتم، عشق نماد ذات توست، پس به یاری ام چشم بگشا.بار الها در سکوت شبانه ام صدای آواز جغد ها را محو کن.اگر قسمتم چیزی جز وصال توست مرا از این سرنوشت نفی کن.دنیا با همه ی هسستی اش بی تو برایم تباه است.تنها تویی که برایم زندگی را به رنگ نیلی در می آوری.
خدایا خودت میدانی در زمزمه های قلبم صدایی جز غم دوریت ندارم پس نجوای دلم را با قرب به خودت شاد کن.کاش می توانستم خروش قلبم در عین صافی و یکرنگی اش را بر همگان نشان کنم تا بدانند صحرای بی آب قلبم چگونه در عطش تو میسوزد.من آفتاب زندگی را در پیش نور الهی حقیر می بینم. خدایا تلالو نگاهت را از من دریغ مکن.
مرا دریاب تا قابق به گل نشسته ام را از نو بسازم، نه برای صید ماهی نه، بلکه برای گردش در افکار بی انتهای دریا.دریا را قسم خواهم داد تا به خدای خود بگوید مرا به حال خود وا مگذارد و در این راز بندگی هیچگاه سیاهم نکند.
ای کاش و صد ای کاش...
 تنها اوست که مرا خواهد دانست،تنها او  

 

گفتگو با خدا


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/15ساعت 9:33 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

شکرانه ی عشق

در این هستی که قطره هستم

از جنس عشاق با باده مستم

با یک نگاهش من می پرستم

به عشق صانع من دیده یستم

گر خالق من نبود کنارم

دلخوش مباشد روح و روانم

گاهی ز وقت ها من در خطایم

معشوق زیبا پوشد سزایم

شکرت خدایا که بنده هستم

خوب یا بدم من دلداده هستم

ای خالق من مکن رهایم

زین روزگارم مکن سیاهم

 

 


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 2:20 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

به نام یکتا معنی زندگی ام

الهی آرامش درونم را سپاس، خدایا تن سالمم را سپاس، ذهن راحتم را سپاس، شادی درونم را سپاس، آسودگی جسمم را سپاس، شادمانی درونم را سپاس، این همه نشاط و سرزندگی را سپاس، الهی نیّت پاکم را سپاس، آگاهی امروزم را سپاس، قلب مهربانم را سپاس، دل امیدوارم را سپاس، امیدواری به رحمت بی پایانت را سپاس، برکت و افزونی ام را سپاس، توفیق بارش فراوانم را سپاس، الهی جایگاهم را سپاس، با هم بودنمان را سپاس  ، فضای پرمهرمان را سپاس، الهی شوق به تحوّلم را سپاس، تولد دوباره ام را سپاس، توفیق سپاسگزاری خدای مهربانم را سپاس، من برای همه آرامش الهی مطلبم، من برای همه گشایش امروز را میطلبم من برای همه از صمیم قلب دلی شاد می طلبم، من برای همه برکت و افزونی می طلبم، من برای همه لطف و هدایت الهی می طلبم، ما با خدا، خدا با ما، ما با گذشت، ما با بخشش، ما با خدا، خدا با ما.

 

ما با خدا، خدا با ما


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 2:8 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

 

 خدا = به خود آی

شما چه قدر خود را میشناسید؟


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/8ساعت 7:45 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

شادی رفیق نیمه راه و غم بود همیشه راه برای عشق

پس از سال های دلتنگی و فقدان یار صدای ریز برگ های ترنم بهار در دل دخترک جوانه زده بود و هر روز بر ریسمان خوشبختی اش افزوده میشد.

همه چیز در درونش آرام بود و در کائنات وجودش صدایی ار لرزش ابرها نمی شنید. گویی در سرزمینی از محبّت و غرق در در قعر دریا میزست. آن گونه بود که سرخی نشاط وجودش بر رخسارش نیز غلبه کرده بود و دیگر فضایی از غم در چشمانش در حالت انتظار نبود. گلگونی رخسار نشان از تپش همراه وجد در درون سینه اش بود.

هر گاه آسمان دست به گریبان ذرات مهربانی و برکت در دلش میشد، دخترک ناخداگاه به یاد دورانی از خاطرات همیشه خاکستری می افتاد. چه حکمتی بود که آن چه از دل آسمان بر زمین می بارید سبب ریزش اشک وی نیز میشد؟ او خودش داند و خدای قطرات بارانش

در شکوه های عاشقانه مستانه آواز می خواند که ناگاه شادی دنیا حالتی کبر آمیز به خود گرفت و مغروری را شناخت و عشق را رها کرد و زیرکانه همسایه ی چشم تنگ عشق را صدا زد و غم نیز سراسیمه به قلب وی نفوذ کرد. غم تا توانست شکوفه های صورتی عشق را پژمرده کرد و پاکی قطرات عشق را از رنگ قرمز جدا و آبی قطرات اشک را در هم ریخت بنفش منبع تیرگی را در خود کشید. بنفش ذره ای روشنایی داشت پس در فضای تنگ قلب تاب نیاورد و جای خود را به سیاهی داد.

آنگاه بود که قلبش می تپید امّا با اکراه...اکسیژن می کشید امّا با منّت...قلب زنده بود امّا با خفّت...

روزی از دخترک قصه ی ما پرسیدند عشق را هنوز میشناسی؟

گفت آری برایم نامی آشناست، رخصت ادامه به دخترک ندادند و غم و غصه و خاطرات سیاه و رنج ها را به یادش آوردند دخترک با غرور به جامانده در قلب نیمه کارش با شیونی سرشار از اندوه ناله زد: آن نامی که پرسیدی دشمن راهم بود. عشق راهم را از من گرفت دگر راهی برای یاد آوری اش ندارم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/8ساعت 10:37 صبح توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

پیش ار خودت به خدا عشق بورز، آنگاه همه به تو عشق خواهند ورزید.

 

 

خدا جون خیلی دوستت دارم


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/8ساعت 8:0 صبح توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

به نام تعبیر حرمت ها

مرز گستاخی تا کدامین فتنه رخنه افکنده که آدمیان نمیدانند فاصله ی بین حریت تا خریت تنها یک نقطه است؟     
آدمیان تا کجا باید نظاره گر تخریب مقدساتشان باشند؟
این چگونه رسمی است که عزاداران حسینی در دم نشان از بندگی و غیرت برای اسلام دارند ولی فرمان بازدم سرشار از تعصب ایرانی را از آنها سلب کرده اند؟
ما میبینیم که اقلیت ها بر اکثریت ها شعار ضد اتحاد میدهند و آشوبگری ها میسازنند.من امروز می خوام به آن سنگدلانی که فکر در ماشین مغزشویی انداخته اند بگویم: در کائنات شاهدانی داریم که نظاره گر اعمالتان باشند.
روزی اتحاد اسلامی ایران زبان زد عام و خاص و بشرها بود ولی امروز این شیاطین انسان نما نقطه ی اشتراک ما را هدف قرار داده اند تا به پویایی آرزوهای محال خود دست یابند.
امروز در رسانه ها میشنوم فریادهای برخاسته از بغض و اندوه  مردم ایران را که خواستار اشد مجازات برای آشوبگران اند.
می خواهم بعد دیگر بدین موضوع رسانم:
حکمت الهی در چه بود که این افراد شرور اینگونه و در این تاریخ همیشه سزخ در کشورمان ( روز شهادت آقا امام حسین(ع) ) در روز عاشورا برای مردم جامعه ی خود از رنگ سبز مقدسی که به لجن کشیده بودند شفاف سازی شدند؟
امام حسین (ع) تا آخرین قطره ی خون برای اسلام و دفاع از مقدسات و حرمت های آن جنگید و تا آخرین نفس جهاد را بر تعبیر امر به معروف پی برد. بیایید اسلام را باری دیگر ورق زنیم و این گمراهان زاده شده از نسل یزید را به راه دین دعوت کنیم تا آخرین نفس...

دلنوشته ای که در ایام عاشورا 88 نوشتم و تک تک کلمات آن برخاسته از آه و ناله ای به معنای تاسف برای تعدادی از مردم  کشورمان است.


نوشته شده در جمعه 88/11/2ساعت 3:38 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

شکرانه ی عشق
در این هستی که قطره هستم
از جنس عشاق با باده مستم
با یک نگاهش من می پرستم
به عشق صانع من دیده یستم
گر خالق من نبود کنارم
دلخوش مباشد روح و روانم
گاهی ز وقت ها من در خطایم
معشوق زیبا پوشد سزایم
شکرت خدایا که بنده هستم
خوب یا بدم من دلداده هستم
ای خالق من مکن رهایم
زین روزگارم مکن سیاهم

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/1ساعت 11:1 صبح توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

رهابش در اوج عشق


نوشته شده در سه شنبه 88/10/29ساعت 9:38 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

*وقتی متولد می شوی برایت اذان می خوانند و وقتی میمیری برایت نماز به راستی زندگی چه قدر کوتاه است فاصله ی یک اذان تا نماز.........
*غم ناک ترین لحظات زندگیت را از کسی تجربه می کنی که شیرین ترین لحظات را با او داشته ای.
 *ایمان داشته باش که کوچکترین محبت ها از ضعیف ترین ذهن ها پاک نمی شود.(ویکتور هوگو)
* تخیل از علم مهم تر است زیرا علم محدوداست ولی تخیل تمام دنیا را در بر میگیرد.
*دیگران را ببخهش نه به خاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند به خاطر اینکه تو سزاوار آرامشی.
* در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است. زیرا این بدین معنا است پایان هر نماز آغاز دیدار است.(دکتر شریعتی)
*اگر برای یک اشتباه 1000 دلیلی بیاوریم آنگاه برابر است با 1001 اشتباه.( ابو علی سینا)
*افتادن در گل و لای ننگ نیست ننگ آن است که همان جا بمانی.(مثل آلمانی)
*وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه به تو نشان می دهد تو 1000 دلیل برای خنده به زندگی نشان بده .( چارلی چاپلین)
*هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد.
*بخشش از ضعیفان بر نمیاید بخشش مخصوص قویان است.
*شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی ولی حال که دعوت شدی تا می توانی زیبا برقص.
*امید درمانی است که شفا نمی دهد ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم.
*تو زندگی مثل زود پس باش که وقتی جوش میاره و قل قل می کنه در کمال آرامش سوت میزنه.
*فراموش کن آنچه را نمی توانی بدست بیاوری وبدست آورآنچه را نمی توانی فراموش کنی.
* از اشتباهات دیگران پند بگیرید زیرا زندگی شما آنقدر طولانی نخواهد بود که از همه ی اشتباهات خود بخواهید پند بگیرد.
*از مواجه شدن با خطرات نترسید زیرا این تنها شانسی است که می توانید شجاعت را بیاموزید.
*هیچ چیز را برای یک روز خاص نگه ندارید زیرا هر روز زندگی اتان یک روز خاص است.
*انسان 3 راه دارد: 1.اندیشه(والاترین راه) 2.تقلید ( آسانترین راه) 3.تجربه(تلخ ترین راه)
*خوشبختی داشتن دوست داشتنی ها نیست ...دوست داشتن داشتنی هاست.
*زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.
*همه چیز در پایان خوب است اگر خوب نبود بدانید هنوز به نقطه ی پایان نرسیده است.
*آخرین حیرت زمانی است که پی می بری دیگر چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد.

نوشته شده در سه شنبه 88/10/29ساعت 2:51 عصر توسط ریحانه خدادادی | نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10      >
.: کپی برداری از مطالب *عشق در کائنات* فقط با ذکر منبع مجاز میباشد :.

Edit for armiss by : ~*~*~*ریحانه خدادادی*~*~*~