عروس قرآن : سوره الرحمن بزرگترین سوره : سوره بقره آیه (286) بزرگترین آیه : آیه وام (بقره/282) کلمه وسط قرآن : ولیتلطف (کهف / 19) بزرگترین کلمه قرآن : فاسقیناکموه (حجر 22) اولین سوره که نازل شد : علق تعداد سوره های قرآن : 114 تعداد حزب قرآن : 120 تعداد حروف قرآن : 323671 تعداد بسمله قرآن : 114 سجده های مستحب قرآن : 11 آیه سجده های واجب قرآن : 4 آیه ( سجده/32، فصلت/41، نجم/53، علق/19 ( ترس آورترین آیه : فمن یعمل مثقال ذره شراً یره امیدبخش ترین آیه : قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله عدالت آمیزترین آیه : ان الله یامر بالعدل و الاحسان سوره ای که در تمام آیاتش کلمه الله است : مجادله سوره ای که حرف میم در آن نیست : کوثر (به غیر از بسمله) سوره ای که حرف فا در آن نیست : سوره حمد قلب قرآن : سوره یس کوچکترین سوره : سوره کوثر (3 آیه ) کوچکترین آیه : طه حرف وسط قرآن : تا کوچکترین کلمه قرآن : با ( در بسمله) آخرین سوره که نازل شد : نصر تعداد جز قرآن : 30 جز تعداد کلمات قرآن : 77437 تعداد آیات قرآن : 6236 تعداد حروف مقطعه : 71 (در آغاز 29 سوره) مهمترین آیه قرآن : آیه الکرسی
نگاهی درست به عدد 13
با دیدن فیلم قلب یخی در قسمتی که در رابطه با عدد 13 صحبت کردند به این فکر افتادم که کمی از این عدد دفاع کنم زیرا خودم در روز 13 به دنیا آمده ام و بر خلاف نظر دیگران عدد 13 برایم کاملا مقدس است و دوستش دارم. خلاصه مطالبی که در آن فیلم که بدان اشاره شد در این رابطه بود عدد 13 عدد مقدس یهودی ها برای مانسونه ها است و می گویند خوش یمن است. با نگاه در عکس یک اسکناس یک دلاری در مییابیم چند 13 داریم: 13 تا ستاره 13 تا تیر 13 برگ زیتون 13خط روی پرچم آمریکا طراحی شده و اما اون طرف یک دلاری: هرمی است که 13 پله دارد که در انتها به یک چشم بزرگ میرسد که همان چشم جهان بین است و در واقع چشم جهان بین همان چشم دجّال است. جالب اینجاست که تا قبل از آمدن حضرت محمِّد(ص) کسی نمی دانست نشانه ی دجّال یک چشمی بودن آن است. در مهر آمریکا که مریوط به 200 سال پیش از به وجود آمدن اسرائیل است اگر ستاره ها را بهم وصل کنیم پرچم اسرائیل درست میشود... اما وارد بحث سیاسی نمیشویم به همان موضوع عدد 13 می پردازیم یه صورت کامل تر: قدما اعتقاد داشتند که حاصل جمع 12+1 عددی نحس است هر گونه توجه وعمل به توصیه وحرف آنها این تصورات را به وجود خواهد آورد که حداقل در هفته دوم از ماه تولد فرزندی که همانا سیزدهمین روز از تولدش است باید والدین 24 ساعت بر خود بلرزند ودر انتظار حوادث وحشتناک باشندویا وقتی به سن 13 سالگی می رسد به مدت یک سال تمام نگران او باشند . ویا در هنگام اجاره اتاق در هتل اتاقی که روی آن شماره 13 ثبت شده از اجاره آن خودداری کنیم به راستی در تاریخ چه اتفاقی در روز 13 افتاده است که شوم وترس آور بوده وداغ آن بر پیشانی عدد 13 نشسته است؟
با بررسی تاریخ وگذشته ایران شاید به خاطر کشته شدن ناصرالدین شاه در روز سیزده اردیبهشت باشد بعد از اینکه ناصرالدین شاه فرمان مشروطه را در سال 1324 شمسی (1285 خورشیدی) امضاء کرد قرار شد جشن پنجاهمین سال پادشاهی در 17 اردیبهشت برگزار شود از قضا در روز 13 اردیبهشت که پادشاه به زیارت شاه عبدالعظیم در ری رفت میرزا رضای کرمانی که با لباس زنانه به وی عریضه ای داد تا بخواند در حین خواندن عریضه فرصت را مغتنم شمرد وبا شلیک 3 گلوله او را کشت. از طرفی در نزد اندیشمندان ریاضیدان نیز عدد13 بد قلق می باشد زیرا با کمی توجه ودقت می توان متوجه شد که عدد 12 قابلیت بخش پذیری بسیار بالایی دارد وبه پنج مقسوم کامل وچهار مقسوم با خارج قسمت غیر اصم وبدون باقیمانده قابل تقسیم است اما در مورد 13 این قابلیت ها بدقلق است. واینچنین تفکراتی هر چند مبهم که علت آن در دست نیست در سایر کشورهای جهان نیز دیده شده از جمله در فرانسه اگر خانواده ای تعداد مسلمانانش به13 نفر برسد بر میزبان واجب می شود که تعداد مهمانان یا به 12 نفر تقلیل داده شود ویا به 14 نفر افزایش یابد.
در امریکا به جای عدد 13 می نویسند"12 Bis "یا 12 مکرر" واما در سوئد اگر جمعه به سیزدهم بیفتد نحس است وباید منتظر رویدادهای غیر منتظره بود.
ودرسوئیس چون لئونهارد اویلر دانشمند ریاضیدان 13 فرزند داشت وفقط 5 نفر به سن نوجوانی رسیدند ودر نهایت 3 نفر باقیماندند بنابر این این عدد را نحس می دانند
درباختر افغانستان به علت نحس بودن عدد 13 نخستین چهارشنبه سال را جشن می گیرند. در ایران نواحی کرمان نخستین شنبه سال نو را جشن می گیرند ودر استان سمنان در روز 14 فروردین جشن می گیرند.
گذشته از همه ی این طرز تفکرات به خاطر نحس بودن عدد 13 جا دارد به خوش یمنی این عدد هم اشاره داشته باشیم. به نقل از سفرنامه ادوارد پولاک پزشک اتریشی ناصرالدین شاه ومعلم مدرسه دارالفنون در روز 13 فروردین زنان تهرانی به دشت وصحرا می روند وجشن می گیرند ویا به نقل از سفرنامه "مارنا شیل"همسر وزیر مختار بریتانیا زنان در روز 13 به باغ سفارتخانه بریتانیا می آمدند وبه جز باغبان ها هیچ مردی در آن جا نبود واین روز را جشن می گرفتند. واما زنان هم میهن ارمنی ما در 13 ژانویه وزنان ارمنی اصفهان 13 ماه فوریه را جشن می گیرند. در دیگر نواحی افغانستان به جز باختر آن روز سوم وگاها روز 13 فروردین را روز" نوروز زنان" می نامند. در ایران در سنگسر ویا طبرستان ومازندران پسران جوان در این روز به نامزدهایشان هدیه پیشکش می کنند. چه خوب است به جای پرورش این تفکرات واهی سعی در ارائه طرز تفکرات مثبت وارزشی بودن وارزشی نمودن ایده ها وافکار انسان ها باشیم. در پایان آرزوی شادی برای همه ایرانیان در سرتاسر دنیا را دارم و روزگاری که پیوند دهنده سرشت پاک ونیک انسان ها به یکدیگر خواهد بود. موفق باشید هنگام نشاط مسلمین آمده است مسرور دل اهل یقسن آمده است از دامن نجمه سرزده شمس شموس میلاد اما هشنمین آمده است به خودم افتخار می کنم که ایرانی هستم و در مرتبه ی بالاتر خدا را شاکرم که این افتخار غیر قابل توصیف را به من ارزانی کرد تا در جوار امام رضا زندگی کنم اما بدانید مسئولیت ما مشهدی ها بیشتر و آن دنیا بازخواست ما سخت تر است زیرا ادای حق همسایگی، آن هم همسایگیه چه اربابی که جانم به فدایش سلطان خراسان است کار هر کی نیست. متاسفانه نمکدان شکنی در مشهد بیداد می کند .... اقا جون به درگاهت دست گدایی دراز می کنم و از من حقیر بگذر هر چه نمک خوردم نمکدان شکستم. ای ارباب وفا مددی مولا که جز تو یار و پناهی ندارم... هر کس که پناهنده به این در گردد ایمن ز خظر بلطف داور گردد یک عمر محال است که از کوی رضا با دست تهی گدای او بگردد شب ولادت امام رضا با خانواده میریم حرم مطهر اقا و برای همه ی کسانی که از من حقیر التماس دعا داشتن دعا می کنم اما در پایان باید بگویم دوستای گلم محتاجیم به دعا و در این شبها اگر باران چشمانتان فروریخت کویر قلب ما را هم دعا کنید پیش از اینها فکر می کردم پیش از اینها فکر می کردم خدا پایه ها ی برجش از عاج و بلور هر چه میخواهد دل تنگت بگو... زمانی را به یاد دارم که خود را به ساحل زندگی می کشاندم ولی افسوس که چیزی جز محال در انتظارم نبود ولی حال معجزه رنگین شده است و خموشی احساسم پایان یافته و زمزه های روئیدن غنچه ی بندگی دوباره از معصیت فرار کرد و باز هم او را دیدم. من اسیر نگاه های تو ام، همان نگاه های پر از اضطراب عشق. همان نگاه هایی که به من امید زندگی بخشید و لحظاتم را غرق حسرت و آرزو ساخت. آری من به جرم روزهایی که تو را می خواستم، ضربت زخم عشق را به جان محتاجم خریدم. من به فرصت دوباره ی دیدار تو سختی و حقارت را در زندان دل تحمل کردم. روزهای با تو بودن در تمام زندگیم از فرصت عمر بود. من به احساس زیبای بودنت زنده ام و در جدایی ات یاری جز رفیق فراغ دنیا نخواهم شناخت. از گذشته ی با تو می نویسم چرا که احساسم از فاصله ها پر از پریشانی است. شوق نگاه پر از معنای تو به زندگیم پرتویی از باور هدیه دادند. این هدیه ی الهی موهبت خویشتنم خواهد ماند. با حقیقتی از دشت وجودم بدون سنگریزه ها، موج سخن را بر فلات قلبت سوق می دهم و آرام در گوشت می خوانم: مهربان ترین مهربانم دوستت داشتم ، دوستت دارم و خواهم داشت رنگین کمون تو نگاه پاک تو یه چیزی برام مهمه رعد و برق اون چشای مست و خیره توی آواز شبونه یه چیزی دلم رو برده اون ترنم صداته که برام شده بهونه اگه من دلت رو بردم ولی دل بهت نسپردم به خدا دست خودم نیست،این یه حس مغرورانه است آسمون اره یه رنگه ولی مهتابش قشنگه نمیگم مهتابتم من ولی من خیلی یه رنگم بهتره بدونی کمون های زندگیم خیلی بی رنگه خودتو رنگی نکن پس، من برام سفید قشنگه تو صدای بی خروشت، عشق رو خوب می فهمم آخه عشق که اینا نیست، به خدا همش به حرفه خلاصه بهت بگم که تو روزای پر غمینم تو برام یه حس تازه ای برای تسکین قلبم به نام اوکه متولد می کند و میمیراند: در ناباوری آغشته با گریستن روزی را آغاز کردم که فردی روزی اش دگر پایان یافته بود. آن روز حکمت و قسمت الهی طوری رقم خورد که چون منی تاب سکوت نداشتم و مدد از گریستن می خواستم تا شاید آرام شوم. لحظات هم چنان سپری میشد و من مبهوت در شگفتی چگونه رفتنش مانده بودم و نمی دانستم چه واکنشی بازخورد مفید است در تکاوش ذهن یافتم سکوت کنم و تنها نظاره گر اشک های نزدیکان باشم ولی آه از آن لحظه ای که بر بالین او که در آرامش خفته بود و پرواز را آموخته بود رفتم و دگر سکوت در واژگانم بی مفهوم شد و به دور از اراده فریاد ها به سراغم آمدن و شیون ها نیز زاری می سرودند. برای آخرین بار بوسه ای بر دیدگانش ساختم و آخرین وداع را در خاطرات غم انگیزم ثبت کردم. در بستر بی تحرکی آرمیده بود ولی هنوز لبخند هایش بر لبانش نقش داشتند و مهربانی در چروک های صورتش چینه بند بودند. او شاد بود چون دعوتنامه ی الهی برای دیدار پسر شهیدش به او فرستاده شده بود و او نیز با توشه ای از عشق خدایی که در دنیای فانی برایش ساخته بود این سفر را آغاز کرد. ما حقیریم زیرا عادت های حقیدانه داریم بدین منظور این را عرض می کنم زیرا در دنیای فانی ارزش بودنمان و بودنشان را نمی دانیم و در لذت های کاذب خود را غرق کرده ایم و تاملی بر آخر خود نداریم. هنوز باور ندارم رفتنش را تنها در ذهن دیدار بعدی با پدربزرگم را در قیامت می پرورانم. به امید دیدار این روزها که به رفتنتان می اندیشم، بغض نبودنتان رهایم نمی کند. وقتی گناه های بر پا بر عالم را می بینم هق هق گریه امانم نمی دهد. در نگاههای شما پرواز معنا داشت ولی امروز برای من بال پروازی نیست. خلوت هایتان در خلوص نیت های خدایی رنگ داشت پس رفتید و رنگ خدایی با نامتان بر جای ماند. غریبانه رفتید ولی عزت وار در خاطره ها ماندید و امروز در اوج زنده بودن ما هستیم که طعم غربت را می چشیم. وقتی برایتان می نویسم و از دلتنگی ها می گویم اشک امانم نمی دهد ولی در شگفتم که معدود کسانی شرافت را از دست داده اند آزاده زیستن را از خود سلب کرده اند. گاه در تنهایی هایم صدای ناله می خیزد و دل به امید دیدارتان در کائنات زنده است. گاه به ذوق بوییدن گلهای احساس شما بر روی قبرگاه ها یتان می نشینم تا طراوت را در وجودم حس کنم. این روح آزرده ام با تامّل بر فداکاری هایتان آرام است و وجودم به تشنگی انتظار تسکین می یابد. در نماز های شبانه ام هنگام طلب آمرزش از پروردگار، دست تمنّا نیز به سوی شما فداییان اسلام بالا می برم و نگاهم برای رسیدن به آفتاب چشمانتان نور می گیرد. ای جاوید الاثر ها سعادت شناختن هویتتان را از ما گرفتید ولیکن در رهایش ها جایی برای ما هم باز کنید. ای عزیزان این دل در جستجوی رسیدن به آشنای آسمانی اش تا کجا باید تنها بماند؟ ( آرامگاه شهدای گمنام _ جبل النور در مشهد )
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
برسر تختی نشسته با غرور
ماه، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
Edit for armiss by : ~*~*~*ریحانه خدادادی*~*~*~